رادین رادین ، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه سن داره

کوچولوی خونه ما

اولین مروارید آقا رادین

سلام عشقم مبارکههههههههههههههههههههههههههههه اولین مروارید تو دهنت مامانی البته تا حالا فقط مامان دیده مرواریدتو و به کسی نشونش نمیدی ، دراومدن دندونت هم زمان شد با واکسن 6 ماهگی و کمی اذیت شدی ولی بالاخره تموم شد و دراومد و مامان بزرگ هم آش مخصوص رو برای شما پخت دستش درد نکنه اینم بوس برای مامانی و اما خاله خانم یک عروسک خوشکل برای شما آوردن ، دست خاله هم درد نکنه ،اینم بوس خاله ...
25 مرداد 1393

غذا خور شدن رادین به روایت تصویر

سلام عشقم اینم از غذاخور شدن شما جوجه طلایی کو؟؟!!! کو؟؟؟ واقعاً کو غذا ؟؟؟ یه شیشه آب گذاشتی جلو ما میگی غذا؟؟!!!! بفرما آقا رادین اینم غذا رادین و فرنی و صندلی غذا و دور دهن و ........ رادین خوشحال و سرخوش، کمر بندها رو بسته و مهیا و منتظر خوردن سوپ اینم سوپ آقا رادین( برنج و سیب زمینی هم آخرای پخت به جمع دوستان اضافه می گردند) و در نهایت همگی دست به دست هم میدن و با هم میکس میشن   ...
22 مرداد 1393

اولین سفر آقا رادین

سلام عشقم بالاخره شما رو بردیم سفر اونم یه جای خوب تو نمک آبرود به به چه جایی خیلی خوش گذشت ، بازم مثل همیشه شما آقا و گل بودی و اذیت نکردی ، البته گاهی از اینکه تو ماشین تو بغلم بودی خسته میشدی و نق میزدی و مجبور می شدم بزارمت تو کریر تا خستگی خودت و خودم در بره در کل خیلی خوش گذشت ،ان شاالله سفرهای بعدی     رادین در جنگل زیبای سه هزار بابا بزرگ، من میگم همین جا خوبه زیراندازو همین جا بندازیم دیگه، مردیم از گرسنگی ارادتمند بابا بزرگ مامانمم هستم (بابا بزرگ و نتیجه زحماتش )  بابا شهابم اگه این GPS موبایلش نباشه راه رو گم میکنه، اصلاً بذار خودم میشینم پشت فرمون، فرمون فرمون که میگن اینه؟؟؟...
22 مرداد 1393

شش ماهگی پسرم

  سلام پسرم        شش ماهگیت مبارک عزیزکم     رفتارهای رادین در شش ماهگی  1-    من و بابایی رو کاملاً میشناسی 2- خوش خنده ای 3- اسباب بازی یا هر چیزی که به دستت بدم میگیریشون  4- با کمک مامانی و بالش های دور و ورت کمی می شینی 5- اگر کسی دستت رو بگیره دستش رو سفت نگه می داری  6-  کمی سینه خیز میری      جشن تولد شش ماهگی رادین کوچولو   مامان جون یه جنگل رو دعوت کردی؟؟!! خودمونی برگزارش می کردیم بهتر نبود؟؟ مامان اجازه هست فقط یه کمی کیک بخورم قول میدم برای بابا هم بزارم   مامانی دستت درد نکنه اگه این بالش نبود نمیشد نشست مامی کاس...
16 مرداد 1393

شش ماهگی پسرم و اولین مسافرت

سلام عزیزکم مبارک باشه 1 ماه دیگه بزرگتر شدنت مامانی الان ساعت 4 صبح است و قراره با مامان یزرگ و بابا بزرگ و خاله تا چند دقیقه دیگه 4 روزی رو بریم شمال خوش بگذرونیم ، در ضمن این اولین مسافرت زندگیته همه زندگی ما ، به زودی با خاطرات سفر و عکس های خوشگل شما برمیگردیم ، خوش بگذره پسرم ...
10 مرداد 1393

شروع غذای کمکی

سلام عسلم بالاخره غذا خور شدی هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا تصمیم گرفتم کم کم غذای کمکی رو برات شروع کنم قبل از اینکه 6 ماهت تموم بشه ، الان 4 روزه بهت لعاب برنج میدم عزیزم ، خیلی دوست داری و با اشتهای کامل می خوریش روز اول با 1 قاشق مرباخوری شروع کردم تا امروز که به 5 قاشق رسیده ان شاالله تا چند روز آینده برات فرنی درست می کنم مامانی نوش جوووووووووووووووونت   رادین خان شاد و شنگول بعد از خوردن فقط 2 قاشق لعاب برنج عالی بود مامان خیلی حال داد   ...
3 مرداد 1393
1